آغاز نور

گاهی ستاره ها کم نور میشوند ولی ماه هرگز.
1403/12/9
گاهی ستاره ها کم نور میشوند ولی ماه هرگز.
1403/12/9
دلم انگار چاهی عمیق است که هرچقدر پایین میروی میدانی چقدر عمق دارد، اما در میان این چاه عمیق یک سنگ جلوی تمام روشنایی را گرفته و ته این چاه تاریک است و نوری ندارد.
اسکوئید گیم یک چیز مهم رو بهم یادآوری کرد که خیلی وقت بود یادم رفته بود، اینکه بعضی از پایان ها با درد و غم تموم میشن.
من همونطوری که وانمود میکنم ازت متنفرم ولی دوست دارم، همونطوری هم بلدم وانمود کنم دوست دارم ولی در اعماق وجودم ازت متنفر باشم.
احساس خستگی در هر مکان از بدنش موج میزد، او خسته بود و احساس میکرد بیهوده زنده است؛ بدون آنکه هدفی داشته باشد بر راه طولانی اش ادامه میداد اما او نمیخواست همانگونه بدون هیچ گونه هدفی ادامه دهد.
آری! او باید بخاطر معشوقه اش ادامه میداد، باید بخاطر کسی که با جان و دل آن را میپرستید ادامه میداد و آن را خوشحال میکرد.
اما آیا احساس معشوقه اش نسبت به خود او همانگونه بود؟!
هیچکس نمیداند...
باقی مانده از گذشته.