Lorien

I don't care baby

الکی نیست

به گذشتم که نگاه میکنم خندم میگیره،چرا؟ چون بخاطر دردای الکی گریه کردم ولی وقتی عمیق تر، عمیق تر و بازم عمیق تر بهش فکر میکنم، میبینم اون دردا زمان خودش واسم خیلی درد داشته. حالاهم همینه شاید بازم در آینده به این روزام بخندم ولی عمیق تر که بهش فکر کنم خندم محو شه که در این روزا و در این تاریخ ها این دردا چقدر برام عذاب آور بوده که بخاطرش گریه کردم یا ناراحت شدم.

عجب

خوشم نمیاد کسی دست رو انتخابم بزاره و متأسفانه در حال حاضر چند نفر همش به انتخابم نزدیک میشن، اشاره ای ندارم بهتره خودتون بس کنید. 

خسته

روزی میرسه از همه چی خسته میشی و فقط میخوای زودتر تموم شه، برات مهم نیست کی دوست داره و کی نیازت داره، تو فقط میخوای ناپدید بشی و همه چیزو به آخر برسونی.  

رفتن آدما

خسته تر از چیزی هستم که جلوی رفتن آدمای مهم زندگیمو بگیرم، اونا میرن و من رو ترک میکنن بدون اینکه بفهمن درد رفتنشون چقدر عمیقه، اونا میرن اما از خودشون فقط یک خاطره به جا میزارن، خاطره ای تلخ یا شیرین...